YAHEL – Bomb Creator دانلود
………………………………………………………………………………………………………………………….
پ-ن 1)) در صدد فروش رفاقتی چند ساله هستم به قدمت سیر هفت سالهِ ، دو سال پیش .
به عبارتی می کند ده بر یک … در حدود سالی یک میلیون … ولی دوستش داشتم .
تمامی احساس احتکار شده خویش رو کاغذ پیچ می کنم و تقدیم ، به زودی زود ، شکی نیست .
نکته : بخورید و بیاشامید اما اصراف هم بکنید ، دقیقا این یک تحریک است از نوع تشویق .
پ-ن 2)) گرز – دستمال یزدی – سیبیل علی یه کتی – چاقوی بی دسته ممل بازاری –
زیر آب زنی وقتی که برق هست چون وقتی برق نیست آب فشار ندارد – و ……….
اما همه اینها به یک طرف رفاقت رو فروختم دو ریال واقعا دو ریال یا یک نون اضافه .
پ-ن 3)) در پسِ پُشتِ فروش رفاقت آتی که بو گرفته بود تصمیماتی در راه است !
اندکی سفر باید تا پخته شود خامی – اندکی کتاب باید – اندکی ساز باید زد اگر بگذارند .
87 دیدگاه
Comments feed for this article
2 سپتامبر 2008 در 6:26 ب.ظ.
سار
و در این سخت ترین شب سکوت حتی جرعه ای آب هم نداشتیم تا جهش حنجره را فرونشانیمکهکشان آنقدر هم که فکر می کنی پیچیده نیستاگر بشناسی…دو سکه به سکسکه/ به نان / به رفاقت/ به من به تو شک/لواشک!بسیار خوبسپاسنقطه
2 سپتامبر 2008 در 6:36 ب.ظ.
سار
راستی عجب عکسی!
2 سپتامبر 2008 در 9:53 ب.ظ.
ماهی ...
انگار یه بار زود رسیدم …ممنون
2 سپتامبر 2008 در 11:06 ب.ظ.
ن
مطلب بالا از خودتون بود؟(ساکن تو شدم)…بسیار زیبا در اولین فرصت برای خواندن و استفاده بردن از همه ی مطالبتان خواهم امدبدرود
3 سپتامبر 2008 در 1:25 ق.ظ.
زن وحشی
فروش رفاقت ؟ مگه ممکنه باورم نمیشه هادیآره ممکنه در 2 3 روز اینده دارم این کار هر چند از روی اجبار ولی انجام خواهم داد .. فروش رفاقت به خود رفیق ..
3 سپتامبر 2008 در 1:28 ق.ظ.
زن وحشی
با خوندن پستت هنگ کردم هادی نمیتونم هضمش کنم خدایا کاری که این روزا بهش مشغولیم رفاقت فروشیهمه فقط مشغولند ، هیچ کس خبر نداره داره چه کاری رو انجام می ده شکی نیست ..
3 سپتامبر 2008 در 2:46 ق.ظ.
رضا
نوشته هات حس غریبی داره.دوستشون دارم.
3 سپتامبر 2008 در 2:53 ق.ظ.
شادی تبعیدی
همه این هایی که گفتی برای یک عدد زندگی در شرایط حال ضروری به نطر میرسند….. چه میشه کرد؟؟
3 سپتامبر 2008 در 2:55 ق.ظ.
محسن
ممنون که سر زدیامیدوارم که بهترین تصمیم رو گرفته باشی.بدرود
3 سپتامبر 2008 در 5:01 ق.ظ.
سیندرلا
به نظرم اگه نمیومدم بهتر بود! گفتم شاید تجدید نظر کردی!
3 سپتامبر 2008 در 6:54 ق.ظ.
مرتضی خسروی
دهانت را می بویند…می پویند… .
3 سپتامبر 2008 در 6:57 ق.ظ.
m_a_s_i
این تیکشو دوس دارم:سکسکه ام بند آمدساکن تو شدمتو شدمباز خوبه یکی هست ساکنش بشی که سکسکت بند بیادمی گم این چرا مماغش این طوریه؟پ.ن 1: اگه می بینی خو ب نیس بفروشش/اگه از حتی کوچکترین ضرری داره برات.
3 سپتامبر 2008 در 7:41 ق.ظ.
آلما
مگه دوستی باقی مونده که بخوای مفت بفروشیش یا گرون ؟!چندتائی مانده ممنون دوست من
3 سپتامبر 2008 در 8:11 ق.ظ.
شوكا
فروش رفاقت . كاشكي مي شد . يعني كاشكي مي شد آدم با خودش كنار مي آمد. چقدر دلم قهوه خواست .ببخشین وسیله پذیرائی مون جور نیست شرمنده کنار اومدن کار خوبی نیست یا باید فروخت یا خرید
3 سپتامبر 2008 در 8:37 ق.ظ.
زیبا
سلام هادی جان رفاقتی که مفت نیارزه باید هم مفت فروخته شهمن ترشی انداختم .. همان قدیمی رو هم
3 سپتامبر 2008 در 9:13 ق.ظ.
پارمیس
بسیار عجیب است چرا که سکسکه با ترس عجین است!کدامیک؟
3 سپتامبر 2008 در 9:57 ق.ظ.
Nicotine
سلام دوست من.ممنون از حضورت در وبلاگ.پست جالبی؛ نمی دونم چه جوری حسمو بگم ولی خوب بود.یک چیزی هست که می گه:Pain, without lovePain, I can’t get enoughPain, I like it rough’Cause I’d rather feel pain than nothing at allکاملا درک کردم اگر قابل باشیم
3 سپتامبر 2008 در 11:10 ق.ظ.
nava
man ham saken shodeamsakene sher haye to ای بابا خواهر
3 سپتامبر 2008 در 12:30 ب.ظ.
IMMORTAL
سخت ترین شب دنیا بی شک زیبا ترین هم خواهد بود…رفاقت دوریالی تنها لایق فروختن استبیش از اندکی کتاب باید (ساز هم اگر نگذاشتند با زور می زنیم )ساکن تو خواهم شد … در کدام دنیایی ؟سکسه …!عکس هم نافذ بودممنون هادی عزیز از حضور قشنگتهمچنان موفق و پایدار باش گل شما چه بوئی داشت ممنون
3 سپتامبر 2008 در 2:03 ب.ظ.
شهرزاد
رفاقتی که بشه فروختش مفت گرونه رفیق.ما نه میخوریم نه میاشامیم اما اصراف تا دلت بخواد….پست خوبی بود.
3 سپتامبر 2008 در 5:21 ب.ظ.
نی پرست
درود بر هادی گرامیچه زمزمه آشنایی بود برای من……… مدت زیادی نیست که برای اولین بار در زندگیم همین کار را کردم!اما نفروختم…. خودم را باز خرید کردم! پر درد پر التهاب…. دلم دو نیم شده بود مدتها…رفیق واژه مقدسی در قاموس ماست اما همه از ما نیستند…پستی نیم نوشته دارم از این درد، سعی می کنم تمامش کنم….حالم گرفت باز!همینپاینده ایراننی پرست
3 سپتامبر 2008 در 6:35 ب.ظ.
ن
ممکنه حال که مارا هم به ضیافت کلامت خوانده ای بفرمایی که منظورتون از فروش رفاقت چیست؟(البته مشروط به اینکه سکرت و از یواشکی های زندگیتون نباشه!)..ادم به این صراحت این مسئله را طرح نمیکند(شاید من داستان را نگرفته ام)!!
3 سپتامبر 2008 در 9:16 ب.ظ.
babak
negahe moteajeam be refaghat hamchon negahe moteajeam be filme godard bood refaghate irany kheily pichide astforooshe refaghat!!!!????kheily jalebb boodsokootsedaye sekseke!!!!!kheily jale boodsaken to shodamin az hamash ghashangtar boodyahelo nemishnasamchizy azash goosh nakardammesle hamishe karet hese ghavy dasht mamnoonyeمخلصیم بابک جان
3 سپتامبر 2008 در 9:17 ب.ظ.
babak
4 سپتامبر 2008 در 12:03 ق.ظ.
پریما
اصلا رفاقت را گذاشتند برای فروختن!اما تو باور نکن.عکس جالبیه.ممنون ..
4 سپتامبر 2008 در 1:09 ق.ظ.
سیندرلا
راستی بهت گفتم این آهنگ محشره؟نه نگفته بودی ؟ گفته بودی ؟
4 سپتامبر 2008 در 1:09 ق.ظ.
سیندرلا
4 سپتامبر 2008 در 1:10 ق.ظ.
سیندرلا
میشه بازم ازش اهنگ بذاری؟آخه چرا فقط یدونه آهنگ میذاری توی هر پستت؟ انقدر منو حرص نده!!!از Yahel شاید فقط دو یا یه اهنگ این مدلی باشه … این هم mix vocale …
4 سپتامبر 2008 در 1:12 ق.ظ.
سیندرلا
انقدر هم دیر آپ نکن! این دیگه آخرین اخطار بود!چشم .. امری دیگه ؟
4 سپتامبر 2008 در 4:31 ق.ظ.
سورنا
یعنی واقعا ممکنه که این سکسکه ها بند بیاد ؟تا یه شب هم که شده مثل آدم بخوابم!ای کاش من هم به مرحله ای برسم که ساکنش بشمحالا هرکس یا هر چیز که می خواد باشه!فکر می کنم نوشته ات را از ته وجودم درک کردم.موفق باشیبدرود
4 سپتامبر 2008 در 8:22 ق.ظ.
چای داغ
با فروش بعضی رفیقا موافقماما فروششون به خودشون نه کس دیگهتایید شد می تونی شروع کنی
4 سپتامبر 2008 در 10:49 ق.ظ.
چای داغ
کامنتت آخر تبریک بودمرسی
4 سپتامبر 2008 در 11:30 ق.ظ.
شاباحی خانوم
یه لبخند و کمی بیشتر. یعنی با دسته گل
4 سپتامبر 2008 در 5:54 ب.ظ.
زیبا
سلام اقا هادی ممنون که همیشه جزو اولینها هستی
4 سپتامبر 2008 در 6:44 ب.ظ.
بردیا
و تو اي خدابگذار اعتراف کنم نزدت بازگشته امآهنگ حضورت آنقدر لطيف و شاعرانه است که مرا مدهوش مي کندتويي که خود ديدي در شعر پر غلط زندگي ام تنها ويراستار او بود.با لهجه با طراوت شبنم فرياد زدم» بدون او قصه چون من به پايان مي رسد «پس چرا او را پس گرفتي در حالي که مرگ شتابان از من مي گريخت!پروردگارا ، تو که حسود نبوديتو که بهتر مي دانستي من انعکاس بي ارزش نور اويم و کاش….دوست مهربانمبازهم به روز هستم و هيچ چيز چون حضور شما برايم مسرت بخش نيست.پيشاپيش قدم رنجه تان را ارج مي نهم و آمدنتان سپاس مي گويم.با احترامبدرود.
4 سپتامبر 2008 در 6:45 ب.ظ.
بردیا
بازهم میام فردا و نظر خصوصی میگذارم .
4 سپتامبر 2008 در 9:23 ب.ظ.
مجید
شب ِ سخت ِ سکسکه و سکوت و قسمتساکن ِ سکوت و سکس
4 سپتامبر 2008 در 11:55 ب.ظ.
ستاره (سالهای بلند من بی تو)
بعضی رفاقتا دو ریال هم فروختنشون زیاده حتی اگه قدیمی باشنواقعا دوران اوجم برگشتم؟بلد نیستم دکلمه رو رو وبم بزارم اگه بخونمشم تازه صدای من خیلی بچه گونه است مثل آن شرلی میمونه فکر نمی کنم به درد این کار بخوره هنوز بعضیا تلفن میزنن خونمون میگن کوچولو گوشی رو بده بابات
5 سپتامبر 2008 در 12:34 ق.ظ.
ساسان
تو بشر خواب وخوراک نداری مشکلت با راپید حل شد با فلش گیت هیچ مشکلی دیگه نباید داشته باشی چون همه تنظیماتش رو خودش انجام میده
5 سپتامبر 2008 در 12:39 ق.ظ.
ساسان
خدايش ديگه مشكل از خودته چون تا الان لا اقل 20-30 نفر اين گوگل كروم رو دانلود كردن يكيش هم خود من مشكلت اينبار چي بوده)دقيقا
5 سپتامبر 2008 در 12:54 ق.ظ.
ساسان
اون فایل 170کیلو بایتی که احتمالا یک صفحه html بوده اولا قبل از دانلود بايد نرم افزار دانلودت رو يعني همون فلش گيت روش دابل كليك كني تا ايكونش كنار ساعت ويندوز پيدا بشه يعني نرم افزار بالا بياددوم وقتي روي ايكون دانلود در راپيد كليك كني خود فلش گيت يه صفح بالا مياره كه ادرس راپيد توش هست و ازت اجازه دانلود ميخوادسوم دوباره يه سري به وبلاگ بزن برات اموزش ذانلود از راپيد شير رو گذاشتمببينم ديگه چه مشكلي داري
5 سپتامبر 2008 در 1:30 ق.ظ.
م.الف
چه سازی باید زد؟ ساز شب؟ (سه تار)این مایکل که من می بینم از دست شما هم زنده خارج خواهد شد.
5 سپتامبر 2008 در 1:40 ق.ظ.
ترمه
هنگ کردم ؟؟؟؟؟فروش رفاقت؟؟؟؟چرا؟؟؟آرامشت سبز
5 سپتامبر 2008 در 8:14 ق.ظ.
شادی تبعیدی
زمین.ایران.پلاک هفتاد و هفت
5 سپتامبر 2008 در 3:45 ب.ظ.
قاب من(مینا)
بفروش اما به قیمت زیر خاکی!!فقط به حراج نذار باشه؟!آخه اگه کسی رو بتونی دوست خطاب کنی یعنی برتر از دیگری است حداقل برا تو و حیفه که به راحتی ازش دل بکنی !آخ ………………..سر بزن .خوشحال میشم.
6 سپتامبر 2008 در 12:11 ق.ظ.
ستاره (سالهای بلند من بی تو)
سلام آپم
6 سپتامبر 2008 در 9:13 ق.ظ.
سمیه
سکسکه ام بند نیامد که هیچ در آستانه خفگی هستم . دریغ از قطره ای آب!تصویر فوق العاده است با فضای شعر جوره …———————-و با یک مشت حرف مشترک به روزم .روز خوش
6 سپتامبر 2008 در 10:46 ق.ظ.
هلمر توروالد
پانويسات تريپ مسعود كيميايي ان حواست هست ؟
6 سپتامبر 2008 در 11:38 ق.ظ.
هلمر توروالد
سيا فيلم لباس غواصي و پروانه رو معرفي كرده ديديش ؟
6 سپتامبر 2008 در 2:14 ب.ظ.
زیبا
بدانید این را که وقت عذاب خداوند باشد شدید العقابولی موقع بخشش و مغفرت غفور و رحیم است اندر صفت.به روزم دوست خوبم
6 سپتامبر 2008 در 2:22 ب.ظ.
شبنمکده
سلامخودکشیتانچقدر آسان استمنعمری است خود را کشته اماما هنوز نمرده امدر میان مردمی که مرده انددر میان مردمی که توی قبرعاشق زنان مرده می شوندازدواج می کنندبچه دار می شوند
6 سپتامبر 2008 در 4:29 ب.ظ.
زهرا/ترافیک
رفاقتو مگه خریدی که حالا میخوای بفروشیش؟
6 سپتامبر 2008 در 4:35 ب.ظ.
زهرا/ترافیک
نصیحت خوب نیست دوسش ندارم. اما فقط به سود و زیان کارت فکر کن . تصمیم راحت تره.
6 سپتامبر 2008 در 5:37 ب.ظ.
قلم فرانسه
سکسکم گرفت. . .!
6 سپتامبر 2008 در 5:52 ب.ظ.
زهرا/ترافیک
اهل نصیحت نیستم اما میتونم بهت توصه کنم که خاطراتت رو نفروش. اگه طرفت ارزششو داره نگهش دار. رفاقت با قدمت خیلی مقدسه.
6 سپتامبر 2008 در 6:42 ب.ظ.
آکار سو
این مماغش چرا اینطوریه ها؟؟؟
6 سپتامبر 2008 در 6:44 ب.ظ.
m_a_s_i
فروختی؟ لابد سودش خوب بوده که پیدات نیست داری خوش میگذرونی با سودش هااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا؟
6 سپتامبر 2008 در 6:44 ب.ظ.
آکار سو
6 سپتامبر 2008 در 9:01 ب.ظ.
ستاره (سالهای بلند من بی تو)
سلام نگفتی نوشتم چه طور بود؟ نظر دوستام برام مهمه چون سازنده است راستی گفتم نشریه ما خیلی طرفدار پیدا کرده؟ میخوای بفرستم؟
6 سپتامبر 2008 در 9:17 ب.ظ.
حسن
سیری رو که این همه مدت توی سرکه مونده کسی به راحتی نمیفروشه. اول خودشون استفاده میکنن بعد اگه اضافه اومد میفروشن. خودت چقدر ازش استفاده کردی؟
7 سپتامبر 2008 در 1:06 ق.ظ.
همایون بیگلری
سلام . می صوفی افکن کجا می فروشند / که در تاب ام از دست زهد ریایی
7 سپتامبر 2008 در 2:13 ق.ظ.
زن موزون
به زن موزون و شعرهاش هم سری بزن ! خوشحال می شم !
7 سپتامبر 2008 در 2:46 ق.ظ.
کژال
می شه لطفا به عنوان یه آدم بزرگتر که خیلی از من بیشتر می دونه بگی چرا کامنت قبلی رو فرستادم؟
7 سپتامبر 2008 در 8:53 ق.ظ.
شوكا
از سكسكه بيا بيرون .
7 سپتامبر 2008 در 11:56 ق.ظ.
آلما
هی پسر فراموشم نکنیا
7 سپتامبر 2008 در 4:32 ب.ظ.
شیرین / بوس ماهی
دیر کرده ام !مثل همیشه…امید دارم بر من خرده نگیری کمبود وقت بهانه است آرامش خواندن نبود ….دست خودم نی ! پ.ن ها را که خواندم گفتم خودم کردم که لعنت بر خودم باد !!!و بعد …بازنده باشم که باشم که شدم که شدم وقت معامله هست معامله همه آنچه که دارم …و انگار دوستی هم جزو همان هر آنچه است !ساکن تو شدم ……سنگ شدم….سنگ نه ماهه !
7 سپتامبر 2008 در 6:40 ب.ظ.
سار
آمدیم و رفتیم…روز خوشنقطه
7 سپتامبر 2008 در 7:29 ب.ظ.
قاب من
سلام هادی جانممنون از سر زدنت .اگه دوس داشتی میتونی به شعرهام هم تو وبلاگ دیکم سر بزنی .www.tansa87.blogfa.com
7 سپتامبر 2008 در 7:30 ب.ظ.
قاب من
ببخشید:www.tansar87.blogfa.com
7 سپتامبر 2008 در 9:10 ب.ظ.
زن موزون
گویی شکسته است ! در خود نشسته است !
7 سپتامبر 2008 در 9:10 ب.ظ.
زن موزون
عکسهای زیبایی ست !
7 سپتامبر 2008 در 11:55 ب.ظ.
رها
دوست کمتر…زندگی بهتر!!متن فوق العاده بود..ولی عکس کمی حالمان را بد کرد!!!
8 سپتامبر 2008 در 12:10 ق.ظ.
همایون بیگلری
سلام دوباره . ممنونم . شرمنده ام می کنید برادر . . دوست دار شما همایون
8 سپتامبر 2008 در 12:36 ق.ظ.
babak
upim
8 سپتامبر 2008 در 8:29 ق.ظ.
زیبا
داد و بیداد از وجود نحس خویش دادو بیداد از سجود نفس خویش خویش را عبد و عبیدش کرده ایم بره را در دام گرگ افکنده ایم تا کی این سستی بجانم اوفتد تا کی این خامی به عقلم کوفتد نفس ای نفس خبیث بیشرف را را بردی زهر سو هر طرفتلخ را شیرین بگفتی در زبان پیرزن شیرین نمودی در گمانکی رسد گیرم لجامت را به قهر تا که جانم را کنم راحت زشرمرکبی خوش رام و ارامت کنمگه برانم گه مدارایت کنم خواندی ؟……….فقط همین !
8 سپتامبر 2008 در 11:45 ق.ظ.
آکار سو
می دونی ! حقیقت اینه که دنیا پره از این ضررا و پره از آدمای خیانتکار و پره از آدمایی که ضرر می کنن!این وسط پوله مهم نیستا! پول میاد و میره. به خدا! اون تجربه ای مهمه که بدستش آووردی! اون تجربه واست می مونه. پول میاد و میره. حواست جم می شه عوضش! دعا می کنم مشکلت حل شه!
8 سپتامبر 2008 در 5:53 ب.ظ.
مریم
سلامخوبی؟بالاخره آپ کردم بدو بیا منتظرمبدوووووووووووووووووو دیگه
8 سپتامبر 2008 در 6:49 ب.ظ.
شوکا
مرسی .
8 سپتامبر 2008 در 6:49 ب.ظ.
شوکا
راستی موسیقی کار می کنید ؟
8 سپتامبر 2008 در 7:32 ب.ظ.
ستاره (سالهای بلند من بی تو)
8 سپتامبر 2008 در 7:36 ب.ظ.
273نامی !
میگن خاصیتش زیاده … خیلی هم زیاده … نه ؟
9 سپتامبر 2008 در 2:14 ق.ظ.
شیرین
نمی دونم برای حرف های خوبچه چیزی می تونم بزارم تشویق هم که نیاز ندارید اما من خوندمو خیلی خوشم اومد .ممنون
9 سپتامبر 2008 در 2:15 ق.ظ.
شیرین
البته که سکسه هم دارد …آب بنوش یا نفس نکش!
13 سپتامبر 2008 در 4:05 ق.ظ.
سمانه میر
خدا رو شکر
13 سپتامبر 2008 در 9:08 ق.ظ.
رعنا
به عکسه دقت کردی!دیدی معشوق چه طور دندوناشو محکم بسته؟!!!
13 سپتامبر 2008 در 2:03 ب.ظ.
خاکستر
موافقمبه قول بچه ها رفاقت بویجوراب میده
16 سپتامبر 2008 در 6:05 ب.ظ.
مونا
نوشته ی خوبی بود دوست خوبم لذت بردم