تنهای بیبازو
و
همان بازوهای بی آرنج
که زنان ،بیسینه
آنها را به دوش میکشند
و
زنبیلهای بیدستهای
که عصای خدایان
و
رسولان بی کتاب میشوند
زمان را بی ثانیه
و قلبها را بی رگ میکند
تا منی
باور داشته باشم
این روزها به آسانی
قتل و مرگ حشاشیون
می شود
مُرد
آری !
همان دیروز
من از خود پَرت
و
مُردَم
Steely Dan – Do It Again دانلود
……….
Special Download
Ane Brun-Changing of the Seasons -2008 Album full دانلود
…………………………….
پ ن یکم }
خوب که فکر می کنم اکثر پستهای آیات زمینی و از اتفاق
همانهائی که خودم علاقه زیادی به آنها دارم تماما در حال و
هوای خاصی بوده است ، یا تب داشتم و یا مثل همین
«مرثیه ای برای زندگی » چند روزی هست که در بستر بیماری
البته در حرکت هستم » وقتی کلمات آزارم می دهند و دقیقا
با بیماری دست و پنجه نرم می کنم و نتیجه اش می شود این
خزعبلات هر چند دوست داشتنی .
پ ن دوم }
درون آکولاد { موسیقی که به آن اضافه می شود دقیقا همان معجون
درونی من است که اسمش رو گذاشتم » زندگی در جعبه روغنی »
که انگاری عمری قراراست در یک محفظه روغنی دست پا بزنیم ، لیز بخوریم ،
عاشق شویم و عشق را هدیه کنیم و هیچ کس هیچ توجهی به دوست داشتن نمی کند }
پ ن سوم }
موسیقی این پست رو دوست دارم .
همین
71 دیدگاه
Comments feed for this article
14 مِی 2009 در 8:48 ق.ظ.
محسن
14 مِی 2009 در 10:48 ق.ظ.
روان پریش
هادی جان. روح نوشته های تو و جان کلامت رو فقط یک ثانیه حس میکنم. مثل جرقه ای که با پایان خوندن یک صورت مساله ریاضی تو ذهن زده میشه. دوباره که میخونمشون که احساسم رو تایید کنم، فقط کلمه اند.
14 مِی 2009 در 10:50 ق.ظ.
حدیث
سلام دوباره به فاصله ی چند ساعت…انگار تو را هم خودکشی کرده اند هادی!قلبهای بی رگ عالی بود،عالی!…واینکه بیماری ات را نبینم رفیق!اینهمه لطف جبران پذیر نیست…هست؟؟؟
14 مِی 2009 در 10:53 ق.ظ.
روان پریش
راجع به درون آکولاد. تشبیه قشنگیه. چرا کسی توجه به دوست داشتن نمیکنه؟ چون خیلی داغ و خیلی سرد نیست.
14 مِی 2009 در 11:23 ق.ظ.
ζ∂η∂γ
من هم مُردم…دیروز یا امروز…فرقی نمی کند…زیبا بود…مثل همیشه
14 مِی 2009 در 12:10 ب.ظ.
من
باشه.اونو حتمـــــا دانلود ميكنم.
14 مِی 2009 در 12:41 ب.ظ.
گوستاو فلوبر
پسر خیلی کارت درسته که قبلا اینجوری نبودیاسلام
14 مِی 2009 در 12:56 ب.ظ.
چای داغ
یه تک پا بیا وبلاگ ما نظرتو واسه پست جدیدم لازم دارم
14 مِی 2009 در 2:28 ب.ظ.
مهسا>>My Dream
بلاگفای گاو!همینطوری نشسته و انگار نه انگار یه ساعته دارم مینویسم…همش رفت…!
14 مِی 2009 در 2:31 ب.ظ.
مهسا>>My Dream
اول بگم خیلی مشغول بودم و نتونستم زودتر بیام عیادت…امیدورارم زودتر رفع کسالت بشه و تو چون شیری غران به پا خیزی بعدشم آهنگ بی نظیر بود مثل همیشه..دیگه اینکه بگم منم ایضا»!همخوانی تب و شعر بی همتاست!+خصوصی.
14 مِی 2009 در 3:24 ب.ظ.
شیدا
من هستم ها . از دور. تو این همه شلوغی هرروز یه سر اینجا میزنم. با عشق میام و مست میرم. مرسی
14 مِی 2009 در 5:05 ب.ظ.
شیرین / بوس ماهی
دقیق می شویم به دوست داشتنی و نوشته شما که تب می آورد !تب ؟!داغ من را تازه کردمن را یاد داوود دانداخت بی دست و بی بازو شانه زندگی را به دوش می کشد و زندگی می کند چه می دانم شاید ما را سراغ زندگی پرت می کند
14 مِی 2009 در 6:23 ب.ظ.
پسر شاهزاده
مراتب پیشرفت شما موجب خرسندیست…
14 مِی 2009 در 7:29 ب.ظ.
قلم فرانسه
ما نیز شما و پستها و موسیقیهایت را دوست داریم. . .ولاغیر
14 مِی 2009 در 9:22 ب.ظ.
صبا(برهنگی های من)
شعر که حرف نداشت … موسیقی معرکه بود هادی… ممنون
14 مِی 2009 در 10:41 ب.ظ.
مریمی
سوات ما که نکشید
15 مِی 2009 در 8:39 ق.ظ.
شادی تبعیدی
به سلامتی رفقای رهایی یا فته از بیماری و مریضی و غیره آتیش کن موسیقی رو .
15 مِی 2009 در 12:30 ب.ظ.
من
اون فايل زيپ باز نميشه.كلي بهش ور رفتم.هر چي اكستركت اش ميكنم باز نميشه.
15 مِی 2009 در 12:40 ب.ظ.
جوانك تنها
نوشته هاي جالب و قابل توجهي داريموفق باشي
15 مِی 2009 در 3:46 ب.ظ.
ستاره***
ممنونم اقای هادی
15 مِی 2009 در 3:56 ب.ظ.
شاباجی خانوم
تا حالا به این پیوندهات دقت نکرده بودم. یکی با لئونارد کوهن حال کردم یکی با سانتانا. رفتم توی یوتیوب . ماریاماریا را گوش دادم. خیلی باحال بود. آهنگی که گذاشتی نتونستم گوش کنم. دانلود نشد. ولی شعری که خود شاعر دوست داره منم دوست دارم. حتا اگه آی کیوم اینقدر پایین باشه که هیچی نفهمم. میدونی که وقتی زمین از بین بره و حیات نابود بشه فقط سوسکها زنده میمانند؟ به قول یارعلی |پورمقدم»سوسکها و شاعرها.
15 مِی 2009 در 5:18 ب.ظ.
امین آزاد
15 مِی 2009 در 6:06 ب.ظ.
سینا
15 مِی 2009 در 7:12 ب.ظ.
بگذار همین بمانم
سلاماقای زمینی متاسفم از اینکه بیمارید و کاری از من و دوستان جز دعا بر نمیاید.متاسفم که اخیر با تلاش سعی به حضور داشتن دارم.چه خوب که ذهنتان و دریچه های ژرف اندیشی در زمن های صعب و سختی برایتان گل فشانی میکند.مراقبت کنید از خودتان.به امید بهبودی شما…امشب دست بر اسمان می شوم.
15 مِی 2009 در 7:33 ب.ظ.
من
حالا چرا زيپ نبود؟خب بگو چي هست/دارم از فوضولي ميميرم.وقتي يه چيزي رو بالاش مينويسن»اسپشيال دانلود» آدم تحريك ميشه.يه كاريش بكن.
15 مِی 2009 در 7:46 ب.ظ.
ایرانی نامه
آره. من هم بدم نمیاد تو جعبه روغنی یا نهایتا رنگ روغنی دست و پا بزنم
15 مِی 2009 در 10:21 ب.ظ.
من
15 مِی 2009 در 10:42 ب.ظ.
آبدیس
سلام.همچنان پست قبل رو دوست دارم.یا این پست اصلاً ارتباط برقرار نکردم شاید به خاطر حال و هوایی که الان دارم شایدم به خاطر اینه که این پستتون مثل کارای قرن 20خیلی تکیه به من شاعر داره و برا درکش باید خود شاعررو درک کرد.عکس این پست رو دوست نداشتم.تصور این که این همه زن برهته رو یه جا تو کویر ببینم دلمو میزنه.!آهنگایاسپیشیالتون رو هم دانلود کردم.شما آهنگای داخلی گوش نمیدین؟!تا اونجایی که یادم مییاد همیشه آهنگای غیر ایرانی برای دانلود میذارین!
16 مِی 2009 در 12:53 ق.ظ.
ستاره (سالهای بلند من بی تو)
یه کم گنگ بود..
16 مِی 2009 در 1:05 ق.ظ.
پسر شاهزاده
آمدیم نبودید…
16 مِی 2009 در 8:14 ق.ظ.
نسیم
اون تشبیه جعبه روغنی محشر بود
16 مِی 2009 در 10:05 ق.ظ.
راه
سي میلیون رای سبز به میر حسین موسوی، هدف سبز جوانان خواهان تغییر: در نبود رسانه ی ملی بی طرف:»هر جوان یک رسانه»»هر شخص یک ستاد
16 مِی 2009 در 10:20 ق.ظ.
مجله کوچک / کارنامه برده گی
اون تصویر جنگل انتهایی فکر کنم اولین تصویر از این نوع جنگل ها نشون می داد
16 مِی 2009 در 11:52 ق.ظ.
شیوا
درود بر شماو کاش همانان که بی بازو و بی آرنج و بی سینه هستند با ذهن عریانشان عیبی بر زمین نمی نهادند کاش ذهنشان عریان بود …..به روزم بهروز باشیبدرود تا درودی دیگر
16 مِی 2009 در 1:21 ب.ظ.
سارا محدث
من بی من…چقدر بی پروایی ات را خوش دارم…با آرزوی باد…نقطه
16 مِی 2009 در 6:34 ب.ظ.
ζ∂η∂γ
ممنون هادی جان…لطف داری…
16 مِی 2009 در 7:22 ب.ظ.
آویسنا خسروی
خواندم … لذت بردم … عکس هم بی نظیر بود … موزیک رو هم دانلود می کنم … در حال حاظر با dialup ام
16 مِی 2009 در 8:02 ب.ظ.
من
گفتــــم چون تو گفتي،حتما خودم اينبار ميكارم…يا اصلا بدم به تو بكاري!؟
16 مِی 2009 در 8:18 ب.ظ.
سیزیف
من اما از خودم پرتو به کوچه «علی چپ» زدم!چه شباهت دردناکی در این برهنگی هاست!!
16 مِی 2009 در 8:20 ب.ظ.
فانی
تا حالا سابقه منور شدن چشمای خوشگلمو به این وبلاگ نداشتم که به لطف حسن جان و بد مرحمت شما در تبریک تولد اینجانب اونم امکان پذیر یافت و چشمان شهلائیم به نور وبلاگ شما منور گشت !!!با تشکر از وبلاگ خوبتون و تبریک صمیمانتون …امیدوار میلاد خودتونم مبارک باشه !!!
16 مِی 2009 در 8:21 ب.ظ.
م ري م
جالب بود!يكي مي گفت روح آدمي در درد پخته مي شود …!
16 مِی 2009 در 11:51 ب.ظ.
ایـ ــزد بانــ ـ ـوی گـ ـ ورسـتـ ـان
در باره پی.ان شماره یکت …عجیب به نظر میرسه ها!نه؟آیا؟
17 مِی 2009 در 12:47 ق.ظ.
وحشـــىــــىـــی
آرزو میکنم برای برقراری هرچه بیشتر وبت همیشه مریض یاشی و تب کنی
17 مِی 2009 در 12:48 ق.ظ.
وحشـــىــــىـــی
مثلا عشقولانه بود بالایی ها
17 مِی 2009 در 12:52 ق.ظ.
سورنا
پرت می شویمبه دنیایی بی چشمکه نمی بیند که چگونهمی سوزیم…به گمانم برای مردن همین کافیست….خیلی خوب بود رفیق…خیلی!بدرود
17 مِی 2009 در 1:07 ق.ظ.
پسر شاهزاده
آمدیم نبودید…
17 مِی 2009 در 2:04 ق.ظ.
محسن
ســـــــــــــــــــــلام دوست گلم___________________——–_________________.-‹…..&…..›-.________________\………………./آپت خيلي قشنگ بود_______________:…..o…..o……..;______________(………(_…………)_______________:…………………:آپ کردم بدو بيا________________/……__……..\_________________`-._____.-‹شاد باشي مهربون___________________\`»»»`’/__________________\……,…../_________________\_|\/\/\/..__/________________(___|\/\/\//.___)__________________|_______|آرزومند آرزوهــــاي قشنگت___________________)_ |_ (__________________(_____|_____)*•~-.¸,.-~* منتظر حضور گرم وقشنگت *•~-.¸,.-~*من عاشق اینجور کامنت ها یم بد رقم اگر اسپم نباشد
17 مِی 2009 در 10:16 ق.ظ.
کوچه نادری
هادی عزیز: میدونی خیلی مهربونی؟ده روز تو سکوت بودم و دیروز برگشتم، مزه ی سکوت توی سرمه و امیدوارم به این زودیا جا خالی نکنه. خوشحالم که پیش همیم و آرزوی شادیات رو دارم.ازت ممنونم.
17 مِی 2009 در 11:03 ق.ظ.
ایـ ــزد بانــ ـ ـوی گـ ـ ورسـتـ ـان
در باره قطعه سخن فرموده بودید ، آدميدم كه عرض كنيم! يعني ميخواهي يك قطعه ي كامل را خريداري كني؟ آيا؟ يعني يكي از خــانـدان هاي اقوام دسته جمعي فوت نموده اند؟ آيا؟ ببين هميشه گفتن…حساب-حسابه، آيات زميني- ايزد بانو چـك اگه به روز باشه قبوله….بعدم نرخ گوراي قطعه اول و دوم با هم فرق داره الكي كه نيس…. گــورســتـــان ِ حالا سر ِ رديف بهت تخفيف ميديم..البت به شرطي كه مشتري بشي ! پي.اس: شمع و گل و پروانه بلبل جمع بودند..اي دوست ! تو رو كم داشتيم كه اومدي
17 مِی 2009 در 11:05 ق.ظ.
ایـ ــزد بانــ ـ ـوی گـ ـ ورسـتـ ـان
ببين اوووووووووووهمن اين لينكاي اين گوشه رو همين الان ديدمو فقت به خاطر ِ اينكه اسم «لئو كوهن» رو اينجا گذاشتيا …. يه گور مجاني برات رديف ميكنم….. really really relly Love this guy
17 مِی 2009 در 11:05 ق.ظ.
ایـ ــزد بانــ ـ ـوی گـ ـ ورسـتـ ـان
اول
17 مِی 2009 در 11:19 ق.ظ.
بهار
از خودت پرت می شوی و دستانی بی تن تو را پیدا می کنند هیچ دستی مرتکب قتل نشده این ثانیه هاقاتل اند چون همیشه بکر و ناب.
17 مِی 2009 در 9:15 ب.ظ.
ساهاک
انگار خیلی وقت بود که میگذشت و من نخوانهد بودمت .. نه .. نخوانده بودمت ..
18 مِی 2009 در 12:08 ب.ظ.
ملیحه
چه بگویم ..که در این مرثیه خوانی برای خود های و هوی می زنم …و اه ..و خود را در خود نمی یابم ..انگار که دو نفر باشم .. و نیستم ..انگار در خود اسیر باشم .. و ازاد باشم ..انگار تمام شب های بیداریم را خواب بوده باشم …انگار …
18 مِی 2009 در 12:14 ب.ظ.
ملیحه
سلام … خیلی زیبا نگاشتی ممنون پ-ن 1)) سر درد هم انگار ، مرا رها نمی کند و من هم او را .پ-ن 2 )) هر زمان باید اتفاقی رخ دهد تا تصویری نگاشته شود .پ – ن3 )) انگار تصویری از ماه بود …سال ژیش بهمن 86 .. 2 این کامنت رو گذاشته بودی …امروز که کامنت قدیمی ها رو می خوندم ..دیدمش ..و نظرم رو جلب کرد …اومدم ..اشتباه نیومده بودم ..خوش حال میشم بیای …بازم ..
18 مِی 2009 در 2:56 ب.ظ.
سمانه میر
تب تازه مبارک!من از تصاویرت بی نهایت خوشم میاد………………………مرثیه رو هم بی خیال.
18 مِی 2009 در 8:44 ب.ظ.
جیغ بنفش
هاااادی حیا کن / بلاگفا رو رها کن هاااادی حیا کن / بلاگفا رو رها کن هاااادی حیا کن / بلاگفا رو رها کن هاااادی حیا کن / بلاگفا رو رها کن هاااادی حیا کن / بلاگفا رو رها کن … شنیدم روش درس خوندن بلت نیستی … راهش اینه که بگی گور بابای بلاگفا و الخ و بزنی به سیم آخر و بشینی مقش کنی درساتو … مثه من بعد هم یه کم چاشنی دلتنگی لازمه … مثه الانه من …خوبی خودت ؟
18 مِی 2009 در 9:29 ب.ظ.
سمیرامیس
هنر زندگی کرن بهترین شعر بودنه
18 مِی 2009 در 9:30 ب.ظ.
حسن
عجب سرماخوردگی ای شد. خوب نشدی هنوز؟از شعرتم هیچی نفهمیدم. شاید اگه مریض بشم بفهمم.
18 مِی 2009 در 9:38 ب.ظ.
سمیرامیس
و من از تو و تمام مرثیه ای که برای زندگیست پرت میشوماوچیک هادی خان
19 مِی 2009 در 1:40 ق.ظ.
پسر شاهزاده
نیستید قربان…؟ دلمان تنگیده…
19 مِی 2009 در 10:50 ق.ظ.
ملیحه
http://long-tally.blogfa.com/نظرت مهمه …
19 مِی 2009 در 10:51 ق.ظ.
همکنون...
آپم همکنون…مردم؟
19 مِی 2009 در 12:04 ب.ظ.
سلام نمی کنم
راستش نمیدونم چی بگم!!!
19 مِی 2009 در 12:34 ب.ظ.
دوستی که فکر میکرد دوست توست
هادی جان؟سلام….هنوز همان هادی هستی…. کمی با خودت کنار بیا … دوستانت را اندک کن اما ژرف….
19 مِی 2009 در 9:39 ب.ظ.
علی خانبگی
موسیقی این پست رو دوس داشتم!
19 مِی 2009 در 11:53 ب.ظ.
http://net2010.persianblog.ir/
سلام دوست عزیزوبلاگ زیبا و مفید داری لینک وبلاگ شما را با نام آیات زمینیدر پیوندهای وبلاگ خود قرار دادم خوشحال می شم شما هم مارا لینک کنید.با سپاس فراوان از شما
20 مِی 2009 در 1:58 ق.ظ.
پسر شاهزاده
هادی…؟؟؟
20 مِی 2009 در 2:28 ق.ظ.
شیرین
چشم هاي خسته ام را گشود اين شعر گشود ..ممنونم ..
20 مِی 2009 در 2:49 ق.ظ.
حسن
اون آهنگ مرد هزار چهره رو هم یافتم. توی فیس بوک گذاشتم اینجا هم میگم:اسمش اینه: Fundamentumآهنگ سازش: Lesiemاز آلبوم: Mystic Spirit Voices!Enjoy it
2 جون 2009 در 9:02 ب.ظ.
مممممممممممممممممممممم
سلام یه اشکال تو کاره خوب و زیبات وجود داره و اون اسمشه، که به نظر من باید میشد: «زندگی برای مرثیه ها»یه پیشنهاد: یه پیغمبر برای زیر زمین برای خودت انتخاب کن چون آیات آسمانی برای زمینی ها خوبه و آیات زمینی بر زیرزمینی ها.