You are currently browsing the monthly archive for دسامبر 2008.

 

پارتی  9:15  دقیقه شب

 

 

 

  هر کس اهل حال بود دعوت کرده بودیم . هوا سرد بود ،

  آب دماغ من که خودش را از سرما آن بالا مخفی کرده بود هم نوید می داد که هوا خیلی سرد شده و من به خودم می گفتم سگ مصب » حالا چه وقت مهمان دعوت کردن بود  »

غذا به اندازه همه بود ، همه سیاه پوشیده بودند  و خدا برای مهمانی ما سیاه ، پوش زده بود .

با خودم گفتم کدام خدا ؟!  زبانم را گاز گرفتم .  هوا سرد بود و آب دماغ من که ….  .

    خوب که گوش می کردی انگار یک گربه سیاه ، گربه ای سفید را کنج دیوار خفت کرده بود و هوا باز سرد بود .

 

مهمانی شروع شد .

     قبل از شام به هر کس یک برش هندوانه رسید که باید زود می خورد .

 من امشب کیچن برگر داشتم و فلانی یک قوطی آبجو توبورگ و مقداری کنتاکی . آن فلانی دیگر هم پیتزا پپرونی . بهش گفتم !  بگو پپرونی ،

مرگ من بگو ! ، می گفت چه پرونی .

هوا سرد بود و آب دماغ من هم …..  .

      کسی داشت از آن طرف مهمانی می آمد انگار مست بود ،  نگو پایش لنگ می زد . خوب که نگاه کردم دیدم مچ پا به پائین رنگ شب شده بود و ما اره نداشتیم تا برایش ببریم .

عجب شانسی داشت مرتکه به او یک غذای فوق العاده رسید ، قسمتی از ران یک گوسفند که قبلش دست کسی بود که دست دیگرش ران دیگری را لمس کرده بود  . فلانی قوطی توبورگش را که گوشه ای از آن له شده بود را گرفت بالا و گفت به سلامتی . همه گفتند نوش .

 و من سردم بود و آب دماغ من هم ……  .

 

وقت رفتن بود .

 ساعت  9:15 دقیقه  شب شد .  مامورین شهرداری سفره های  ما را جمع می کردند و هر کس به طرفی گریخت .

من سردم بود و آب دماغم کمی پائین تر یخ زد .

 

 Gary Moore- I Love You More Than Youll Ever Know  دانلود

………………………………………………………………………………………………

پ. ن 1 )

یلدا را تبریک گفتم ولی پیش خود زمزمه کردم که ،  شاید بهتر باشد اولین داستانم را در این شب در این  وبلاگ بگذارم .  نه اولین داستان ، اولین داستانک اینجا .

و چند هدیه ، شاید حسی هدیه شود با آهنگی .

پ. ن 2 ) 

در ضمن پست قبل » مرتضی خسروی عزیز » نیز به قوت خود باقی است .

و بر بچه های » کافه ، سر کوچه بلاگفا «  فراموش نشود  !  

ساعت 9:15  سر کوچه ،  من لیوانم را می آورم ، یخ را شما بیاورید .

پ. ن 3 )

برای دوستانی که شماره آنها را داشتم بی پرده نوشتم :

(( من با هم بودن را بیشتر از خودم و هر شب یلدائی دوست دارم ))

تا با هم بودنی دیگر ، یلدا مبارک

 

هادی

 

   خوانش متن زیبای » مرتضی خسروی عزیز   (  اسکیس  )  »   و تقدیم به خود او  

  

گویا مادر گمگشته همه ما نوازش است٬

گویا این»عطش نوازش ٬آرام نمی گذارد ما را چه در کودکی و چه در بزرگسالی .

» گویی عروسکانِ پشت پرده نیز بابت اروتیکال زندگی ما نفس نمی کشند٬

گویا مادرکان بزک کرده، نوازشگری اند که مهجور مانده ادای عروسک کوکی

 را در می آورند ، که کوک شده اند تا عطر غریبی بپراکن اند  .

 که اندامی فریبا داشته باشند» ٬که صدایشان  کنیم …»عزیزم .

 ظالمانه نخواهم خواند

  گاه عروسکان  پسرکی رنگ پریده اند ٬که بوی کهنگی شراب می دهد

 و بوی  جاودانگی اعصار و فلاطون ، از آنگاه که مادرسالاران رخت بر بستند

 و آمازون بی آماج سرخ تک سینه گان ماند ،

 گویا هر شب پوست تنم غریبی می کند٬

گویا از عطری جا مانده…هر تیره شبانگاه دانه دانه نوک میزند تا سحرگاهان

چینه دانش پر باشد از تهی نوازش ……

باز شب شده ….

در شهر ممنوعه  «پیکر من و تن تو غریبی می کند …

بیا چینه دان بپرورانیم از گناه ،  بیا سرخود شویم و با هم آغوشی با منظور

 اشتباه نگیرید ٬

که در آن روزگاران نخستین  بی کسی و آدم به هوایی…

می رقصیدیم

 تا باد تن ما را نوازش کند .

………………………………………….


 » و به جسارت خوانش متن را از  اینجا  گوش دهید »

 

دانلود ( نوازشهای کودکانه )

 

…………………………………………………………………………………………


 

پ. ن 1 )

 امیداورم تمامی احساس متن را ادا کرده باشم و  دیگر اینکه  درست خوانده باشم .

تمامی اعضای وبلاگ اسکیس و دوستان کافه بلاگفا و اینجائی ها بدون کارت دعوت شدند .

پ. ن 2 )  

سرانجام طراحی هچل هفت من را محمد عزیز تر از جان از دوستان کافه بلاگفا

 طراحی و تبدیل به کد  و قالب کرد و همین جا از او و مرتضی تشکر می کنم .

پ. ن 3 )

 تاخیر در به روز رسانی وبلاگ و تاخیر مجدد در سر نزدن به وبلاگ دوستان را

را به حساب احوالات اینجانب بگذارید و توجیح دیگری نداشته و نخواهد داشت  .

از مزایای شهر گناه است و چاره ای نیست و نبود .

پ. ن 4 )

 راستی یلدا مبارک

 

خوب ، بد ، همه چیز در دستان توست !!

قدیم !

ایمیل خود را وارد کنید !

آمـــار

  • 18٬184 hits