You are currently browsing the monthly archive for اکتبر 2009.

وقتی قرار باشه بعد از مدتها فیملهای خوبی رو که دوستی برات فرستاده رو شروع کنی به دیدن ، و اعصاب فیلم کلاسیک رو هم نداشته باشی ، واقعا می‏مونی که چه فیلمی برای اون لحظه می‏تونه مناسب باشه .

همین دیروز بود که توی اتوبوس داشتیم با داوود در مورد اسپانیا صحبت می کردیم و اون می گفت :

هادی  ! وای من حالم به هم می خوره از گاو بازی این اسپانیائی ها

حالا چی شد سر از دیدن این فیلم در آوردم نمی دونم ولی از بد روزگار فیلم بی ربط به گاو بازی نبود ،ولی انگار خودت قراره توی فیلم باشی و اون پرچم قرمز رو بگیرند روبروی صورتت ، اشتباه شد بگیری روبروی صورتش .

 بهانه شد که در مورد این فیلم خوب بنویسم  .

 

 

سرگذشت دو بیمار مرگ مغزی‏ست که تا انتهای فیلم موسیقی فلامنکو روح شما را با آنها اجین می‏کند و به این فکر می‏اندازد که اگر روزی جای آنها باشید و یا جای ( بنینگو مارتین پرستار ) و یا جای (مارکوی روزنامه نگار و مقاله نویس  )چه بر سر شما می آید ، و یا حتی می‏توانید ( آلیشیا ) باشید و قرار باشد بنینگو شما را  با بدن برهنه ماساژ بدهد .

با این که فیلم قصد داره بیننده رو نزدیک به حال و هوای مرگ مغزی درون فیلم نزدیک کنه ولی خیلی خوب می دونه که با موسیقی و نمایش تکه های از رقص های باله و آن بالرین های پیر با احساس های نابی که درون سالن دارند خودشون رو به درو دیوار می‏زنند ، بی‏اختیار به جای اینکه برای بیمارها و عناصر فیلم گریه کنید برای موسیقی فیلم گریه میکنید و حتی گریه‏های مارکو هم تاثیری روی شما نخواهد داشت . ولی یادتان باشد عاشق اون بالرین پیر نشوید .

 

نام فیلم  :  Talk To Her       Hable con ella

نویسنده و کارگردان :  Pedro Almodovar

محصول : کشور اسپانیا 2002

مدت زمان : 112 دقیقه

برنده جایزه اسکار در سال 2003

 

 

این روزها

چه خوب

چه بد

چه عادی

زندگی بوی گــــاف می دهد

با ، هه

 

این روزها

حیف ،

پرستوها ، قبل از برف می‏میرند

کبوترها را هیچ ،

مگو

این روزها ، دل بوی دود می دهد

با ، هه

 

این روزها

به پای عقربه کوچک ، طناب بسته اند

به پای بزرگ ، هم

این روزها ،

زمان بوی ســـود می دهد

با ، هه

 

این روزها معلوم هست کجائی ؟

فکرت ،

روحت ،

پیــــکرت کجاست ؟

این روزها

زندگی بوی آخ می دهد

با ،  هه

 

 

………………………….

 

پ ن یکم )

لطفا نخوانید  ،

 برای خودم نوشتم

این روزها هوا ،

بوی کود می دهد

با ، هه

پ ن دوم )

….

 

 

مثل همیشه صبح شد و توی اون فضای کوچیک بوی عشق غوغا می‏کرد . مثل هر روز ،بدنش رو از بالا به پائین برانداز می‏کرد و اون رو توی آغوش خودش مثل عروسی که لم داده باشه اون گوشه‏ی گودی توی سینه‏اش تجسم می‏کرد . نگاه هرزه آدمهای که به پستی و بلندی های بدن لوندش نگاه می‏کردند ، آزارش می‏داد و از اینکه نمی‏تونست کاری بکنه بیشتر عذاب می‏کشید . آخه مثل هر روز با اون دختر هیچ نسبتی نداشت .

این که همیشه از خجالت نمی‏تونست حتی کوچیک ترین قسمتی از بدنش رو لمس کنه و فقط از دور نظاره‏گر بود دیونه‏اش می‏کرد . رنگ موهای طلائی دختر خستگی روز رو از تنش می برد و یادش می رفت که سخت ترین کار دنیا رو داره انجام می ده بدون اینکه هیچ پولی بگیره و آینده ای داشته باشه . آینده رو همیشه بین افرادی که مثل هر روز با تنه از کنار هم رد می شدند و نیم نگاهی بهش می انداختند هم نمی تونست ببینه .

با این که تمام روز رو بالای شهر ،بین خانمهای کاکل دار زندگی می کرد، صبح به صبح قبل از هر چیز جذب چشمهای اون می شد و هر کس اون رو می دید ، می فهمید که انگار سالهاست عاشق اونه .

ولی اون روز صبح تصمیم خودش رو گرفته بود . این بار می خواست حرفش رو بزنه . این بار می خواست پا پیش بزاره ، بره جلو و زانو بزنه و تمام دلتنگیهاش رو بگه.می‏خواست بگه که عاشق شده .می‏خواست بگه که دلش همیشه از تو آویزونه وقتی اون برای مدتها خیره می‏شه و هیچی نمیگه  .

سعی کرد تکونی به خودش بده ، ولی تا اومد بجنبه صدای شکستن پایین ویترین اومد و خودش رو که از کف میخ شده بود با تمام لباسها و مانکن های دیگر هوار کرد روی دختر .

صبح دیگه از اون خبری نبود . انگار خودش هم اونجا نبود و به جرم فرسودگی انداخته بودنش توی انبار، قاطی یه مشت مانکن کاکل‏دار که دیگه به هیچ دردی نمی خوردند.

 

Amethystium – Enchantment   دانلود

The Ting Tings – Shut Up And Let Me Go   دانلود

…………………………………………………………………………………..

 

پ ن اول )

گاهی اوقات خیلی لذت دارد ،وقتی زمان بین خلق ونوشتن یک پست

با زمانی که در وبلاگ حک می‏شود کمتر از پانزده دقیقه باشد .

و البته اگر نویسنده  قبلا آنرا در ذهن خود ترسیم نکرده باشد

و این امر بدون شک دروغ شاخ داری تلقی خواهد شد .

پ ن دوم )

صحبت از گوش لیبرال شد . فکر می کنم تنوع در آهنگهای وبلاگ

کمی به گوش شما کمک کند ،می دانم گاهی اوقات راک -بلوز شما

 را آزار می دهد . تغییر فعلی چشم گیر است .

پ ن سوم )

کماکان هستیم .

 هر چند بدون اصلاح و ویرایش متون .

 

 

 

 

Steve vai – Tender Surrender- live 2009   دانلود

…………………………………..

 

پ ن یکم )

راحت می توان به این نتیجه رسید که افرادی با درک و فهم بالای موسیقی  

و گوش لیبرالی که درموسیقی دارند ، اگر نتوانند ساز بزنند در واقع با مرده

هیچ فرقی ندارند و گوش دادن به موسیقی چیزی جز عذاب برایشان نیست .

حالا آن موسیقی خواه گیتار باشد ، خواه کاخون و یا ریتم چهار انگشت روی میز .

من که شامل هیچ کدام از موارد فوق نمی شوم و جز یک گوش لیبرال و چند نت

در موسیقی چیزی نمی دانم ، کماکان حس مرده ای را دارم که با تمام انگشتانش

 بی اختیار ساز می زند و حس وحال پیک و سیم و نت را دارد ، ولی کماکان ناتوان است .

گوش لیبرال تنها باعث تنوع در شنیدن نیست ، بلکه باعث می شود

بدانی برای چه چیز ، خواهی مرد .

مادرم ، همیشه به من می گوید به جای اینکه با صدای موسیقی مورد علاقه ات بی حس

 می شوی و گریه می کنی  ، بتوان ،  بزن ،

 دوباره ساز بخر  ،

 دوباره ساز بزن  ،

 دوباره و دوباره ، سازت را نفروش ،   که بنشینی و برایش گریه کنی .

وقتی به خودم می آیم ،  برای یک آهنگ بارها خواب کامل یک شب را از بین برده ام

و یا سر قراری دیر رسیده ام و با اینکه می دانم همه چیز موسیقی نیست، ولی هست .

 ولی کماکان احساس ناتوانی ، رخنه عجیبی در ساز زدن من ایجاد می کند .

گویا به جای گوش لیبرال یک مغز لیبرال دارم که تکلیفش با تنه ی متحرک زیرش معلوم نیست .

شما تعادلی احساس می کنید ؟

پ ن دوم )

شما می دانید :

 من به چیزی علاقه مندم ؟

 برای آن دیوانه می شوم ؟

برای آن ساعتها وقت می گذارم و برای آن خواهم مرد ؟

سوالهای این پست را برای خود تکرار کنید و جوابش را تا پیر نشده اید ، برای خود پیدا کنید .

پ ن سوم )

شاید با احترام کامل ، تمام کامنتهای غیر مرتبط را حذف کنم .

 

 

 

Anathema – Closer   دانلود

Velvet Revolver – Messages   دانلود

Joe Satriani – The Forgotten   دانلود

Eagles – Waiting in the weeds   دانلود

Queen – The Show Must Go On   دانلود

José Feliciano – Rain   دانلود

………………………………………………………………..

 

پ ن یکم)

این پست تقدیم به سانتا در وبلاگ سانتائیه

و دل مشغولیهای این روزهایش .

پ ن دوم )

این روزها حرفی برای گفتن ندارم .

آنقدر حال آدمها خوب است و همه چیز به خوبی پیش می رود

که حرفی برای گفتن باقی نمی ماند .

خوب که فکر می کنم ،

 هنوز هم می شود با چند آهنگ در یک روز ، هر چند تکراری زندگی کرد

هنوز هم می شود برای چند آهنگ گریه کرد

هنوز هم می شود برای چند آهنگ مرد .

 

خوب ، بد ، همه چیز در دستان توست !!

قدیم !

ایمیل خود را وارد کنید !

آمـــار

  • 18٬184 hits