You are currently browsing the monthly archive for آگوست 2009.

 

تو

آرام

نشسته ای کنار این قبر

و

کمی آنطرف‏تر

قلبی کتانی

زنده به گور شده است

قلب عروسکی پاره

که لباسش

دامان قرمز سوخته مادر بود

و گیس‏هایش بندِ رخت

و

دکمه‏ای که روی سینه‏های

از جنس پنبه‏اش

سنگینی می‏کرد

 

لبهایش را یادت هست ؟

 

و یا

عطر سوسن باغچه‏ی همسایه

که  آنجا

دخترکی جوان

عروسکی دیگر

باردار بود  ؟

 

همین جائی که نشستی

درست همین جا

مادر تو را  می‏بافت

که

آوار هــوار شد

و

پدر که بوی نفت می داد

آتش گرفت

….

و

دوباره

مادر مُرد

 

 

Celinedion – Amar haciedo el amor   دانلود

………………..

 

پ ن یکم )

این پست تقدیم به ( ساهاک ) و احوال این روزهایش

پ ن دوم )

هنوز هم در احوال طراحی باغی برای پرندگان هستم

البته همان قفس است که پرندگان را در آن کمی خودمانی

می پندارند .

قرار است درآمدش هزینه تحصیل شود برای یادگیری طراحی

قفس‏هائی بسی بهتر برای انسان‏ها

 خدا می‏داند آخر و عاقبت ما را دراین شغل . 

پ ن سوم )

همیشه حس می کنم می‏شود در میانه شعرها رخنه کرد

و از همان میان زمان را به نفع زندگی سوق داد ولی

گاهی تنها می توان ادامه داد و همه چیز را ویران کرد

زیرا خانه ز پای بست ویران است .

پ ن چهارم ) مخاطب خاص

ای پدرسوخته

I love this song too much

 

سلام

 خطاب به همراهان آیات زمینی :

 2 ماه دیگر این وبلاگ 2 ساله می شود و خود شما بهتر می دانید که لحن نوشتاری و گفتاری من چیزی غیر از آنهائی نیست که برای شما در این مدت نوشته و خواهم نوشت و هر گونه حماقت و نوشتاری از طرف دیگران و ثبت آن به اسم من از آن من نیست . این متن را به حساب پست نگذارید ،هر چند از پست خبری نیست ولی شما را خواهم خواند .

 روز عالی ،

متعالی

 هادی  – آیات زمینی

پ ن یکم )

متن فوق به دلیل نا هماهنگ بودن با ادبیات اینجانب حذف شد .

وقتی قرار باشه برگردی به گذشته خیلی طول نمی‏کشه که بدنت تیکه تیکه میشه و هر تیکه اش بر می‏گرده به یک زمان مشخص توی گذشته . حالا اون زمان تو زندگی تو هر جائی می‏تونه باشه و گاهی دقیقا همونجائی که تو هنوز که هنوزه ، سالهاست اونجا گیر کردی .

تو که نه خودم رو می‏گم هنوز توی حال و هوای دهه هفتاد دارم غوطه می‏خورم .حالا کدوم تیکه از بدنم اونجا گیر کرده نمی دونم ولی خوب می‏فهمم که تیکه‏هائی از مغز و دلم رو جا گذاشتم . هنوز هوای پیاده رفتن از نداشتن پول کرایه و جمع کردن همون پول واسه سینما رفتن توی مغزم داره می چرخه . راستی هوا اون موقع یه مزه دیگه ای می داد . تو که نه خودمون رو می‏گم ،ما اون موقع گاهی هوا هم می خوردیم .آره شبها رو می گم دم رودخونه ، آخه اون موقع رودخونه هم یک مزه ای دیگه می داد .

خیلی قبل تر ، آره دیگه دهه 60 رو می گم .شما رو نمی دونم ولی ما خونمون حمام نداشتیم می رفتیم حمام عمومی نمی دونی بعد از اون کف و صابون که به تن همه می مالید و یک استخوان خوردکردن زیر دست دلاک ، نوشابه چقدر حال می داد . خودم رو نمی دونم ولی تو می‏گی آره انگار نوشابه حالا یه مزه دیگه ست .

قبل تر، خیلی دور نه ، زیر بازارچه یه زورخونه بود اسمش یادم نیست ولی به آدمهائی که توش می‏رفتند می‏گفتند پهلوون .یادمه چند باری رفتم اونجا . واسه همه جا نبود ولی همه حاضر بودند سر پا بایستند و اون آدمها رو نگاه می‏کردند که میل می‏زدند و کباده دور سرشون می‏چرخوندند ،دم در ورودی یک زنگ بود که اون آقائی که بهش می‏گفتند مرشد زنگ رو واسه بعضی ها می زد .آره دیگه واسه بعضی‏ها .تو رو نمی‏دونم ولی من می‏گم اون موقع مردها هم یه مزه دیگه می دادند،«بماند که زورخونه رو هم خراب کردند و مردها هم باهاش فرو ریختند «.

 گفتم سینما ؟ آره انگار . تو که نه ولی من توی رنگ سیاه سالن سینمای اون موقع‏ها دلم گیر کرده .‏ وقتی کف کفشت رو می‏کشیدی روی زمین، پر از پوست تخمه بود و تازه می‏فهمیدی اومدی سینما . یادم نمیره واسه سلطان چقدر گریه کردم .اون موقع فیلم تو سینما بود نه پشت ویترین .دی وی دی کیلوئی چند بود آخه . آره انگار اون موقع فیلم هم یه طعم دیگه می داد .

به تو که نگاه می کنم انگار میگی دلت واسه یه حوض کوچیک وسط یک خونه کوچیک تر از همون حوض تنگ شده و دلت می خواد شب که می‏یای خونه پات رو بذاری دم پله حوض و بگی آخیش امروز چه روز خوبی بود . حالا به آب که دست می زنی ، آب یه شکل دیگه ست ،من که نه ولی تو میگی امروز آب هم یک مزه دیگه میده .

تو رو نمی دونم ولی تکه‏های من هنوز داره توی همون گذشته به تیکه های کوچکتر تبدیل میشه و به اعماق همون گذشته بیشتر نفوذ می کنه شاید چیزی رو ، کسی رو و یا هویت گمشده‏ای را پیدا کنه .  …..  ؟ !/<.>

 

………………………

Gibse – The Paranoid Rascal   دانلود

………………………

 

پ ن یکم )

این پست تقدیم به دوست قدیمی  «مونا «  در وبلاگ های بی همتای

گوشــه دل   –  دوبــاره نو

که هنوز نوشته هایش بوی فاصله می دهد .

شاید راهی باز شود، برای جبران تمامی آنچه از او یاد گرفتم ،

پ ن دوم )

این روزها بودن سخت شده است چه برسد بخواهی باشی و بنویسی

ولی ! یاد گرفتم بنویسم حتی در سخت ترین شرایط

حتی برای فعلی به نام  بودن .

حتی اگر بودنم درد گرفته باشد

می نویسم

مــــــــــــــی نویسم

 پ ن سوم )

در ادامه ،ادامه خواهم داشت .

 

زبان باز کن

خودت را بخوان

و

درون خود کودکی از ابر بساز

دهانت بوی چه می دهد

باران ؟

تو را که نگاه می کنم

یاد مرداب‏های دورِ دور  آمازون می افتم

که هزاران قورباغه کنارش فریاد می زنند

دریا

دریا

زبان باز کن

خودت را بخوان

و

 درون خود نمادی از سنگ بساز

لبانت بوی چه می دهد ؟

کاکتوس ؟

یا بوی هزاران عقرب

که در صحرا فریاد می زنند

باران

باران

زبان باز کن

خودت را بخوان

نگاه عریانت بوی چه می دهد ؟

هزاران زن و مرد  

که درون هم غوطه می خورند ؟

یا

 کودکانی که کنار مادر مرده‏شان

فریاد می زند

پدر

پدر

فـــاحــــــــــــــشه درون ِ  من

خودت را بخوان

تو

صدایت بوی که می دهد ؟

 

Archive Band-فاحـــ ـــشه   دانلود

……………………………..

 

پ ن یکم )

این پست با احترامات بسته بندی شده  تقدیم به:   » ح.عErotical  »

برای دیگران )

امشب با تنهائی خودم رفتم قهوه خانه محله جدید برای دودگرفتن با لوله های امروزی

گفتم شاید مغزم برای یک کانسپت جدید برای پروژه جدیدم باز شود .

یک شیشه بود که تویش آب بود و از توی آن نی دود در می آمد

می گفتند اسمش قلیان است .می گفتند نعنایش خیلی حال می دهد .

بسان جوانی رفتیم حالی کنیم که ای دل غافل . تنهائی ام تنه‏ای به من زد و گفت

نگاه کن :

گنده لات محل که هی مالی هم نبود با یک دخترک کوچک 6 ساله خیلی زیبا وارد شد

دخترک از زیبائی بی نظیری را طی نموده بود . گویا پدر لات خودمانی را جهت هر بار

قهوه خانه آمدن همراهی می کرد . دوستان گنده لات جان از دخترک می پرسیدند

عزیـــــــــزم ( این قسمت کمی کش می آید ) تو سیگار بیشتر دوست داری یا قلیان

دخترک می گفت سیگار خوب نیست ولی بابا می کشد .

تنهائی ام می نویسد:

انسان ِ من

خداوند که باشی

به انسان باید گفت

 زرشک

خداوند که شدی !

به تو چه باید گفت

آب زرشک ؟

/

تمام

 

 

زن

زندگی

تگرگ اسباب

آبروی ریخته کِش آمد

 

پدر را کارتن کردند

^

گل‏های قالی خشک شد

زبانها لوله ای شکل

اسباب کش آمد

کمی نفسِ‏ خام

کمی

 نفسِ خام

 

دختر

با نیمرو رستگار می‏شود

زمین پسر را درآغوش گرفت

ماهی خورده شیشه می‏خورد

 

مغزها را دادیم بازیافت

^

اعصاب

کِش آمد

کِــش

 آمد

اسباب‏کِش آمد

 

……………..

پ ن یکم )

احتراما»

تقدیم به روح مقدس استخوان بندیِ هیکل بیچاره‏ی خودم

که زیر بارِ آخرین کارتن اسباب جان داد .

پ ن دوم )

از انصاف که بگذریم

الحق که خزعبل نویسی کار هر کسی نیست

حتی شما دوست عزیز .

پ ن سوم )

عکس فوق انحرافی است !!!

پدر هنوز درون کارتن است .

 

 

دفترچه کوچک خاطرات یک مرد :

صفحه اول

 

دیروز روی پشت بام

البته شیروانی

نزدیک مرز

بالای آن کوه

که رویش

یک لکه‏ی ابر بود

یک نقطه را اعدام کردند

 

……………………..

F.Aslani Ft F.Asef – Ey Parastohaa   دانلود

Khak Band- Parastoye Mohajer   دانلود

………………….

پ ن یکم)

این پست تقدیم به دوست ( مینا درعلی )در وبلاگ سراب آبی

در ستایش پست مردادی‏هایم-یکم مرداد ماه

برای دیگران )  *  آب کُن *

آب کُن ،

دل سردِ

سیاه ِ

کبودِ

زمستانی ِ

این خیابانها را

با مشتِ

دستهایت

..

آب کُن

آب کُن

………………….

خوب ، بد ، همه چیز در دستان توست !!

قدیم !

ایمیل خود را وارد کنید !

آمـــار

  • 18٬184 hits