زبان باز کن
خودت را بخوان
و
درون خود کودکی از ابر بساز
دهانت بوی چه می دهد
باران ؟
تو را که نگاه می کنم
یاد مردابهای دورِ دور آمازون می افتم
که هزاران قورباغه کنارش فریاد می زنند
دریا
دریا
زبان باز کن
خودت را بخوان
و
درون خود نمادی از سنگ بساز
لبانت بوی چه می دهد ؟
کاکتوس ؟
یا بوی هزاران عقرب
که در صحرا فریاد می زنند
باران
باران
زبان باز کن
خودت را بخوان
نگاه عریانت بوی چه می دهد ؟
هزاران زن و مرد
که درون هم غوطه می خورند ؟
یا
کودکانی که کنار مادر مردهشان
فریاد می زند
پدر
پدر
فـــاحــــــــــــــشه درون ِ من
خودت را بخوان
تو
صدایت بوی که می دهد ؟
Archive Band-فاحـــ ـــشه دانلود
……………………………..
پ ن یکم )
این پست با احترامات بسته بندی شده تقدیم به: » ح.عErotical »
برای دیگران )
امشب با تنهائی خودم رفتم قهوه خانه محله جدید برای دودگرفتن با لوله های امروزی
گفتم شاید مغزم برای یک کانسپت جدید برای پروژه جدیدم باز شود .
یک شیشه بود که تویش آب بود و از توی آن نی دود در می آمد
می گفتند اسمش قلیان است .می گفتند نعنایش خیلی حال می دهد .
بسان جوانی رفتیم حالی کنیم که ای دل غافل . تنهائی ام تنهای به من زد و گفت
نگاه کن :
گنده لات محل که هی مالی هم نبود با یک دخترک کوچک 6 ساله خیلی زیبا وارد شد
دخترک از زیبائی بی نظیری را طی نموده بود . گویا پدر لات خودمانی را جهت هر بار
قهوه خانه آمدن همراهی می کرد . دوستان گنده لات جان از دخترک می پرسیدند
عزیـــــــــزم ( این قسمت کمی کش می آید ) تو سیگار بیشتر دوست داری یا قلیان
دخترک می گفت سیگار خوب نیست ولی بابا می کشد .
تنهائی ام می نویسد:
انسان ِ من
خداوند که باشی
به انسان باید گفت
زرشک
خداوند که شدی !
به تو چه باید گفت
آب زرشک ؟
/
تمام
79 دیدگاه
Comments feed for this article
7 آگوست 2009 در 1:54 ق.ظ.
حدیث
نمی دانم چرا یاد این جمله افتادم:هر زنی زیر پوست خود فاحشه ای دارد و هر فاحشه ای…گنده لات محل هم برای گنده لاتی زیبایی دخترش را باج می دهد!فاحشه ات را تصویر سازی کردم!
7 آگوست 2009 در 2:27 ق.ظ.
صدا
چه بلاگ خوبی پیدا کردممن یه رژ لب داشتم بوی بارون می داد ، شاید هم بوی خاک بارون خورده ، عاشقش بودم
7 آگوست 2009 در 3:53 ق.ظ.
حسن
«Crontrolling Crowds» و «Bullets» رو بیشتر دوست دارم. اولی رو بیشتر تر.
7 آگوست 2009 در 7:08 ق.ظ.
فانی
داداش!گنده لاتی که با نعنائی حال کنه که گنده لات نیست …کفش جف کنه !گنده لات محله فقط باس خوانساری باشه …افتاد ؟!
7 آگوست 2009 در 10:47 ق.ظ.
سیاوش
فاحشه درون من، کجا رفتی؟اینجا سرد استقارررر
7 آگوست 2009 در 11:35 ق.ظ.
محسن
پس صحبت هامون نتیجه داد
7 آگوست 2009 در 11:56 ق.ظ.
روان پریش
فاحشه درون رو دوست دارم.
7 آگوست 2009 در 11:59 ق.ظ.
روان پریش
دارم گوش میکنم.
7 آگوست 2009 در 12:26 ب.ظ.
سمیرامیس
و فاحشه غمگینی که از کودکی در نهایت زیبایی گنده لاتهای محل را میپیمودمیگذشت جسمش از روحش بی دلیل میگذشت دود از سر قل قل آتش قلیانی با صدای زنی و آهنگی آرام از فریادتمام
7 آگوست 2009 در 2:21 ب.ظ.
مردی که قبلا می خندید...
کلمه های زرد رو اینجا بیشتر میبینمدود…فاحشه…سیگار..!…………………………………………………………عیدت مبارک دوست عزیز
7 آگوست 2009 در 2:22 ب.ظ.
صدا
7 آگوست 2009 در 3:09 ب.ظ.
مجله کوچک / کارنامه برده گی
فاحشه ی درون من رو گشت ارشاد گرفتتوی میدون ونک
7 آگوست 2009 در 3:11 ب.ظ.
لیدا خانوم تصویرگر
درون خود کودکی از ابر بساز
7 آگوست 2009 در 3:52 ب.ظ.
همکنون...
فاحشه ای درون من زندگی میکند که از بس یادم د اده اند فاحشه بودن جرم است لال نشده اما هیچ کلمه ای نیاموخته است…
7 آگوست 2009 در 4:09 ب.ظ.
مینا درعلی
پستت دل پری داشت و انصافآ خوب باریده بود !درون خود نمادی از سنگ بساز لبانت بوی چه میدهد؟!کاکتوس یا هزاران عقرب که فریا باران باران را بر لبان خشک شده ی کودکانی نشاندکه داد پدر گفتنشان نیش خندی بر لبهای مرده ی مادرانشان هم که شد مردگی شان را بیدار نکرد ؟!
7 آگوست 2009 در 4:09 ب.ظ.
ستاره (سالهای بلند من بی تو)
و ما همه الان آب زرشکیم نه؟
7 آگوست 2009 در 4:59 ب.ظ.
ف ر ز
جالب انگیز بود در کل…اینم یه جمله:»تمام فاحشگان شهر رستگارانند!»
7 آگوست 2009 در 7:10 ب.ظ.
...
چقدر جذابه برام حرفاتتک تک نوشته هات …
7 آگوست 2009 در 8:04 ب.ظ.
قلم فرانسه
این کار جدیدت پخته است دادا! خوشمان می اید آن هم زیاد!
7 آگوست 2009 در 10:07 ب.ظ.
نسیم
خوش به حال این فاحشه درونت که این قدر هواشو داری
7 آگوست 2009 در 10:08 ب.ظ.
Illegitimate Skold
فاحشه درون من براي من قديس است! آن روز نرسد كه من براي فاحشه ام قديس شوم…
7 آگوست 2009 در 10:43 ب.ظ.
آبدیس
…
8 آگوست 2009 در 1:42 ق.ظ.
امین آزاد
ترانه ی زیبایی بود
8 آگوست 2009 در 6:17 ق.ظ.
کافه اسپرسو
مفهوم قشنگی داری. ولی تغییر فضات یک خورده بده. تاکیده هم زیادی می کنی بهتره یکخورده بیتهارا طولانی تر کنیممنونم
8 آگوست 2009 در 8:23 ق.ظ.
چای داغ
http://web3b.wordpress.com/2008/12/17/export-import-blogger-wordpress/برو به لینک بالا برای انتقال آرشیو تنها روش موجود انتقال است
8 آگوست 2009 در 10:16 ق.ظ.
شبنم
در کار خدايیام بودم من، بالای سنگسرشار از غرور.از دوردست، بامدادان، چند گلبرگ روشن به من رسيدندچند بوسه در شب.بالای سنگ،چنان ديوانه زنی سرسخت، به کارم چسبيده بودم.آنگاه صدایت،زنگی مقدس يا نتی آسمانی با لرزههای انسانیکمند طلايیاش را انداخت از کنارههای دهانت-آشيانهی شگفت سرگيجهدو گلبرگ سرخ بسته به مغاک-کار، رنج شکوه، دردناک و ابلهانه-کالبدی که روح من خود را در آن میبافت-و تو به سر گستاخ سنگ رسيدیمن فروافتادمبی پاياندر مغاک خونين
8 آگوست 2009 در 11:00 ق.ظ.
همکنون...
از نخستین پله های ایمان بالا روید نیازی نیست در مسیر پله را تا آخر ببینید .فقط از اولین پله بالا روید مارتین لوتر کینگ من آپم همکنون…
8 آگوست 2009 در 2:53 ب.ظ.
Illegitimate Skold
بروزم…
8 آگوست 2009 در 3:57 ب.ظ.
سمانه میر
……………واقعا از بهترین نوشته هات بود. خصوصا فریادهاش…..مرسیو تصویر هم درست بود واسه اینجا و این فاحشه ی درون.
8 آگوست 2009 در 4:04 ب.ظ.
حمیده
سلامبه نظر من باید دید که چه کسی باعث این فاحشگی می شود. از نظر من اول و آخر هر فاحشه ایی رو ببینی ختم می شه به آقایون.فاحشه درون وجود نداره .نظر شما محترم است
8 آگوست 2009 در 4:07 ب.ظ.
حمیده
ديشب پدر دوباره بي نان به خانه بر گشتجايي كه سفره خالي ست ايمان نخواهد آمد
8 آگوست 2009 در 5:22 ب.ظ.
Illegitimate Skold
بجايي كه تعلق دارم بازگشتم…خوشي و بدي ندارد كه…
8 آگوست 2009 در 6:55 ب.ظ.
امین آزاد
8 آگوست 2009 در 8:23 ب.ظ.
پگاه
عجب!
8 آگوست 2009 در 9:11 ب.ظ.
بابادک باز
منم عجب!
9 آگوست 2009 در 1:28 ق.ظ.
امین آزاد
خسته نباشی برادروقتی واژه ی برادر رو میشنوم لبخند میزنمتو هم نترسی که منکراتی ها اومدن تخته کنن
9 آگوست 2009 در 3:40 ق.ظ.
سمیه
wow
9 آگوست 2009 در 9:27 ق.ظ.
همکنون...
غم برای جهانی که به مرگ اجازه می دهدمرگ ما را از جهان برباید. غم !پل استرمنم اپم همکنون…
9 آگوست 2009 در 12:23 ب.ظ.
وحشـــىــــىـــی
صدایت بوی «دوسیب» می دهد!تک خوری کردی؟
9 آگوست 2009 در 1:17 ب.ظ.
مظلوم
فاحشه ….. جمع فحش؟!!
9 آگوست 2009 در 2:42 ب.ظ.
سورنا
این روزهادیگر انیما حاضر است شبها با هر فکری هم آغوشی کندتا شاید دوبارهکمی جان بگیرد…
9 آگوست 2009 در 3:19 ب.ظ.
Alfo
هادی؟ سلامخوبی گلم؟می دونی هادی… گاهی فکر می کنم که فکر نکردن بهترین است.فکر نکردن به هیچ چیزحتی چند بخشی بودن وجوداینجوری کمتر یادت می آید که یک روسپی باکره هستی!
9 آگوست 2009 در 3:21 ب.ظ.
Alfo
به یاد آن روزها که بر سر َت فریاد می زدم که در کامنت های من تبلیغ پست جدید نگذار:به روز هستم.»وول می زند در ذهنم» نام َش است.
9 آگوست 2009 در 5:36 ب.ظ.
مونا
خوانده بودمش زودتر هازودتر از آمدنت به سراغم دوست خوب کودکانی که کنار مادر مردهشانفریاد می زند===> (می زنند) هوم؟و اما این فاحشه کوچولو هیچ وقت به صدا در نخواهد آمد چون در درون بی آلایش تو آنقدر کوچک است که هنوز حرف زدن بلد نیست
9 آگوست 2009 در 10:43 ب.ظ.
پيانيست
همگان در درونشان فاحشه وارند دوست دارم برونيم نيز چنان باشد درود .
10 آگوست 2009 در 12:25 ق.ظ.
مهسا
این پست را با طعم گسی که زیر دندان ذهنم داشت دوست دارم ،هادی .
10 آگوست 2009 در 1:07 ق.ظ.
Illegitimate Skold
من كه روح باشم…فرقي نمي كندخدا هستم يا انسانهمه جا هستم..
10 آگوست 2009 در 5:14 ق.ظ.
هالوی اسفندی
طولانی بود و لی با جان کندن خواندیمش ! کیف هم شدیم !
10 آگوست 2009 در 8:45 ق.ظ.
بانو مريم
همه اينهائي كه گفتي يه طرفنشوني يكي دو تا قليونكده داخل شهري بهمون بده . از تكرار بسي خسته ايم
10 آگوست 2009 در 10:43 ق.ظ.
سامان
همه ما فاحشه ای درونمان داریم،باید یاد بگیریم چه زمان راهش بیاندازیم که کاسبی اش را بکند…
10 آگوست 2009 در 12:23 ب.ظ.
بهار
شگفتم از این همه نبوغی که در وجودتان نهفته است !و این شمایید که باید جدی بگیرید خودتان را.از این هم جدی تر .نگاه کودک استخوانی به مردها و زن های در هم تنیده او را سیر می کند و از گشنگی نمی میردو من نگران قورباغه های آمازون می مانم که بوی دریاچه لذتحالشان را به هم می زند وبه واق واق می افتند . . .
10 آگوست 2009 در 3:09 ب.ظ.
زن بیقرار
اوچیکیم رفیقخوبی
10 آگوست 2009 در 4:20 ب.ظ.
همکنون...
کجایی رفیق قدیمی من بازم مثل هر روز آپم همکنون…
10 آگوست 2009 در 4:40 ب.ظ.
leon
بوی کاکتوس رو هستم!
11 آگوست 2009 در 1:55 ق.ظ.
misanthrope
من دوسیب پایه م!
11 آگوست 2009 در 2:03 ب.ظ.
غریبه
درود…!!!!!!!!گر بدین سان زیست باید پست
11 آگوست 2009 در 2:48 ب.ظ.
ستاره***
اگر دخترک بزرگ بود چه می گفت…فاحشه های درون انگار دارن مقدس میشن..!!!
11 آگوست 2009 در 8:22 ب.ظ.
Illegitimate Skold
راستي آلبوم جديد Archive را گوش كردي؟
11 آگوست 2009 در 9:20 ب.ظ.
حدیث
در پشت این میز/ ما در خیال وضع خیط و پیت خویشیم/ یعنی که اینجا / در این اتاق سرد و نمناک/ شادان و شنگولیم از گفتار استاد/ این جاست دانشگاه آزاد/ ما در خیال مدرک بی مصرف خویش/ اینده ی تابان کشک آلود خود را/ آرام آرام/ در این تجارت خانه ی معروف و گمنام/ چشم انتظاریم/ چوخ بی قراریم/ ماییم مردان فرار از تانک و از تیر/ آینده ساز مرز و بومی شیر تو شیر/ کمبود امکانات و کشک و قند و چایی/ بی اعتدالی،نا رسایی/ الحق چه خوش گفته «ابولفضل سنایی»/ ای دل بلا،ای دل بلا،ای دل بلایی/ ما از تبار سنگ پاییم/ از سرزمین اسب ابلق،سم طلا ییم/ پا در هواییم/ آه،ای رئیس کل دانشگاه آزاد!/ در جیب من دیگر نمی یابی پشیزی/ از لطف سرکار/ من غوره ای بودم،ولی گشتم مویزی/ آیا میان آن چه در زنبیل تان هست/ هنگام ثبت نام در آغاز هر ترم/چیزی به نام رحم یا انصاف هم هست؟/ طرح جدید علم بازار شبانه/ ما را ز شکوا کرد مایوس/ لبهایمان را مثل زیپی روی هم دوخت/ صد جایمان سوخت/ آه ای بزرگانی که اندر راس کارید!/ وقتی که روز اول ترم / شهریه ها را می شمارید/آنگه که خوشحالید و شنگولید و دل شاد/ آهسته زیر لب بگویید:بیچاره دانشجوی دانشگاه آزاد/بیچاره دانشجوی دانشگاه آزاد!ابولفضل زروییحسابی شرمنده شدم
12 آگوست 2009 در 7:36 ق.ظ.
الکسی ایوانیچ
دیشب آهنگای آ«حانی توماس رو گوش می گردم که شما معرفی کردی به ما و . . . ذکر خیرتون رفت و خوش به حالمون شد سلام
12 آگوست 2009 در 12:48 ب.ظ.
حدیث
به نظرت یه گیاه خوار میتونه یواشکی چیزبرگر بخوره؟
12 آگوست 2009 در 4:48 ب.ظ.
همکنون...
به طرز نگران کننده ای نیستی!
12 آگوست 2009 در 10:56 ب.ظ.
Illegitimate Skold
بروزم…
13 آگوست 2009 در 1:37 ق.ظ.
مهسا
وبلاگت زیر و رو شد هر چی آهنگ دانلود نشده بود ترتیبش رو دادم ، الان هم در فیض یه سر می بریم !
13 آگوست 2009 در 6:50 ق.ظ.
مهتاب زرندی
عجب شعری بود. قاطی کردم. باریک اله به استعدادت بچه.
13 آگوست 2009 در 9:49 ق.ظ.
والتر فندریش
نباید حرص بخوریباید مبارزه کنی
14 آگوست 2009 در 3:35 ب.ظ.
ابوعطا
15 آگوست 2009 در 11:18 ق.ظ.
همکنون...
من باز آمدم …من باز هم مثل هر روز به روزم همکنون…
15 آگوست 2009 در 12:25 ب.ظ.
کوچه نادری
چقدر شبیه هم شدیم در «ترانه ات»
15 آگوست 2009 در 11:23 ب.ظ.
بهانارنج
جالب بود
15 آگوست 2009 در 11:24 ب.ظ.
لامکان
زیبا بود ، زیبا ، دانلود کردم و لذت بردم.شاد باشی و پیروز .
15 آگوست 2009 در 11:41 ب.ظ.
Illegitimate Skold
كامنتت را كه خواندم يا ايميل هاي اسپم افتادم…آفرين..ماشالله!
16 آگوست 2009 در 12:49 ق.ظ.
شبنم
با»یک مراوده عاشقانه»آپم دوست عزیزم…
16 آگوست 2009 در 4:09 ق.ظ.
تراژدی ذهن
تراژدی دیگری نگاشته شد …
16 آگوست 2009 در 8:41 ق.ظ.
همکنون...
مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد قضای آسمان است این و دیگرگون نخواهد شد…حافظ من آپم همکنون…
16 آگوست 2009 در 2:01 ب.ظ.
ساسان
سلام adsl خوبه مبارکه در باره مودم asus خیلی خوبه (معمولا مودم هایی که خود شرکت میدن اشغالن صدرحمت به اشغال») در مورد وایرلس باید بگم که بستگی به جیب خودت داره که چقدر بخوای خرج کنی و اگه برای 128 میخوای بگیری ارزش نداره برای خطوط 128 و 256 همین مودمهای معمولی هم خوب جواب میدن البته وایرلس یکم سرعتش بیشتر (مثلا اگه با مودم معمولی سرعت دانلودت 50 باشه با وایرلس 70 هست )در کل اگه بتونی وایرلس بگیری خلی بهتره ولی خوب میگم بسته جیبت داره مودمهای معمولی هم خوبه فقط بپا مودم asus چینی نباشه ظاهرا جدیدا چینی هاش امده (پدر این چینی ها بسوزه) در مورد اینترنتش بستگی به خودت داره با اینترت چیکار میکنه منظورم اینکه فقط چت میکنه و به سایتها مختلف سر میزنی یا اینکه دانلود های زیاد داری یعنی بیشتر نرم افزار دانلود میکنی یا بیشتر فیلم دانلود میکنی یا ……. والبته چقدر میتونی ماهیانه بدی مثلا چون خودم بیشتر دانلود میکنم بیشتر از 20-30 تومن نمیتونستم ماهیانه بدم 128 حجمی 10 گیگ در ماه گرفتم ماهیانه 21 تومن در کل برای کارهای معمولی و خانگی 128 یا 256 کافیه البته اگه بخوای خوب خرج کنی 512 عالیه در کل از هر شرکتی میخوای خدمات بگیری بپرس یا تحقیق کن بیبین از خودشون خط اختصاصی دارن یا نه چون داشتن خط اختصاصی (فیبر نوری اختصاصی) توی کیفیت و سرعت خط خیلی تا ثیر داره شرکتهای که خط اجاره ای دارن هم گرونترن هم کیفیت و سرعت شون پاینتر و برای حجم دانلود هم کاربراشون مشکل دارن (حجم دانلود ماهایانشون پایین هست)
16 آگوست 2009 در 2:02 ب.ظ.
ساسان
اگه سوالی بود در خدمت هستیم
16 آگوست 2009 در 2:12 ب.ظ.
ترمه
سلاموای که چقدر سرت شلوغ شده
19 آگوست 2009 در 6:25 ب.ظ.
پـــــوریــــــا مــــنــــزه
این آب زرشک قشنگ بود.